کلنگ مسجد «الامام علیبنموسیالرضا (ع)» را دوهزار نفر باهم زدند
قصد رفتن به آنجا را نداشتيم، فقط از كنارش عبور ميكرديم؛ درحاليكه سرمان را بالا گرفته بودیم و ارتفاع ساختمان را نگاه ميكرديم. لازم نبود دنبال تابلوي سردرش باشيم، از طرف بزرگراه كه نزديكش ميشديم، معمارياش نشان ميداد كه مسجد است. به همكارم گفتم: چقدر بزرگ است!
او سري تكان داد كه: خيلي... اما فكرنميكنم كسي داخلش باشد. انگار هنوز نيمهتمام است. به نماي آجر و سيمانش دوباره نگاهی انداختم و حرفش را تاييد كردم. از پشت نردههاي حياط، كسي ديده نميشد. بعد سعي كرديم نگاهمان را از پشت پنجرههاي سبزرنگ طبقات بالا به داخل ببريم، اما چيزي معلوم نبود.
رسیدیم به تابلوی نبش کوچه و نوشتهاش را از نظر گذراندیم: «مسجد و حسینیه و مجتمع فرهنگیدرمانی الامام علیبنموسیالرضا (ع). وابسته به سادات موسوی، حیدری و وابستگان». ناگهان علامت سوالها هجوم آوردند به ذهنمان و کنجکاومان کردند تا از چند نفر از اهالی محله طبرسی شمالی مشهد راجع به ساختمان سوال کنیم. برخلاف انتظار شنیدیم که مسجد روبهراه است و فعال. اینطور شد که بیآنکه قصدش را داشته باشیم، قسمت شد داخل برویم و همکلام شویم با یکی از موسویها.
ما گيج شدهايم
وقتي مينشينيم روي صندلي، ميدانيم كه وارد دفتر مسجد شدهايم و قرار است با يكي از اعضای هيئتامنا صحبت كنيم. اما راستش قبل از رسيدن به دفتر، داخل ساختمان گيج شديم. از دري وارد مسجد شده بوديم كه ما را به «آشپزخانه عليبنموسيالرضا(ع)» رسانده بود. بعد ساختمان را دور زده بوديم و سر از «مركز بهداشت» درآورده بوديم. بهناچار از در اصلي بيرون رفتيم و داخل كوچه را هم نگاه كرديم.
يكي از كسبه، منزل خادم مسجد را در داخل نشانمان داد كه كنار همان مركز بهداشت بود. در نهايت آقاي علوي، ما را به حياط پشتي و ورودي مسجد راهنمايي كرد. پلهها را بالا رفتيم تا بعد از چند دقيقه آقاي موسوي بيايد و ما را از اين گيجي برهاند!
کلنگی که ۲۰۰۰ نفر آن را با هم زدند
افراد فامیل و وابستگان حدود ۲ هزار نفر هستند، همگی ساداتموسوی و حیدری و اولاد امامموسیکاظم (ع). اصالتاً اهل روستای «صبی» در حومه شهر زاوه، واقع در شرق تربت حیدریه، اما حالا در مشهد پراکنده شدهاند و بعضی هم در تهران و تبریز.
سیدعلیرضا موسوی که هم کلاه سبز بر سر گذاشته و هم شال سبز بر شانه، میگوید: من خودم از سال ۵۴ مشهد آمدهام. بیش از ۱۵ سال پیش همه فامیل تصمیم گرفتیم مسجدی بنا کنیم و برای اینکار مقدار پولی را که در توانمان بود جمعآوری کردیم.
زیربنای ساختمانی که ما در آن قرار گرفتهایم، ۳هزارو ۵۰۰ متر مربع است و بهگفته آقای موسوی، مجموعه الامامعلیبن موسیالرضا (ع) که مسجد هم در آن قرار گرفته است، بزرگترین زیربنا را در مشهد، بعد از مسجد گوهرشاد دارد.
زمین خریداری شده، متعلق به مرحوم جواد کدیور از ملّاکان بزرگ مشهد بوده است که خودش هزارو ۲۰۰ متر از آن را وقف میکند و خانوادههای موسوی و حیدری، هزارو ۸۰۰ متر دیگر را در سال ۷۵ از قرار متری ۱۰ هزارتومان میخرند.
مجموعه الامامعلیبن موسیالرضا (ع) بزرگترین زیربنا را در مشهد، بعد از مسجد گوهرشاد دارد
سید عنوان میکند: تا سال ۷۹، ما مشغول جمعآوری هزینه خرید مصالح و طراحی نقشه ساختمان بودیم. کمکهای مردم و خیّران هم شامل حالمان شد و درنهایت سال ۷۹، با گرفتن پروانه، کلنگ ساختوساز را زدیم. برای متفاوت بودن اسم مسجد، در مقایسه با دیگر مساجدی که اسم علیبن موسیالرضا (ع) را دارند، ما کلمه «الامام» را هم به ابتدای آن اضافه کردیم.
خدمت؛ دليلي براي انتخاب
اینکه چرا محله طبرسی شمالی، برای احداث این مجموعه انتخاب شده است، دو دلیل دارد که آقای موسوی برایمان میگوید:، زیرا بیشتر فامیل در همین مناطق اطراف مثل طلاب، گلشهر و بولوار دوم سکونت داشتند.
دلیل دیگرش هم این است که ما قصد داشتیم در منطقهای کارگرنشین این کار را انجام دهیم تا بتوانیم علاوهبر مسجد، با فراهم آوردن امکانات بهداشتی و فرهنگی، به آنها خدمت کنیم.اوکه با ۶۵ سال سن، بازنشسته ارتش است، در ادامه بیان میکند: تعداد اعضای هیئتامنای مسجد هفتنفر و رئیس آن حجتالاسلام سیداحمدعلی موسوی است. متولی مسجد نیز که مسئولیت همه امور را بهعهده دارد، حاج سیدمحمدجعفر رحمانی است.
جمعشان جمع است
در سال ۸۳، طبقه همکف ساختمان به مرحله بهرهبرداری میرسد؛ دیگر طبقات نیز بهمرور تکمیل میشود. درحالحاضر در طبقه همکف مرکز بهداشت قرار دارد. این قسمت در ابتدا درمانگاهی شخصی بوده که بعد تبدیل به مرکز بهداشتی دولتی شده است تا بهصورت رایگان در اختیار اهالی قرار بگیرد. در بخش دیگری از همین طبقه نیز، حسینیه و منزل خادم مسجد قرار گرفته است.
سیدعلی موسوی با بیان این توضیحات ادامه میدهد: طبقه دوم که در آن قرار داریم، هم مسجد و هم حسینیه است. در طبقه سوم، بالکن زنانه قرار دارد و در طبقه چهارم نیز پیشدبستانی ۱ و ۲ را برای کودکان داریم که در واقع اجاره داده شده است. این پیشدبستانی که زیرنظر سازمان تبلیغات اسلامی، اداره فرهنگ و ارشاد و نیز آموزش و پرورش فعالیت میکند، علوم قرآنی را در کنار دروس آموزش و پرورش به کودکان میآموزد.
طبقه چهارم از سال ۸۵ تا ۹۰، حوزه علمیه آقایان بود که بهدلیل دوری مسیر و نیامدن استادان، تعطیل شد و طلبهها به مدرسه علمیه فاضلیه در روبهروی باغ نادری منتقل شدند.درباره آشپزخانه داخل حیاط میپرسیم و میشنویم که: یکی از منابع تأمین درآمد مجموعه، همین آشپزخانه است که برای بیرون غذا طبخ میکند. البته برای داخل مسجد نیز به مناسبتهای مختلف غذا آماده میشود.
بايد گلدستهها را بالا ببريم
اين مجموعه علاوهبر آشپزخانه، دومغازه نيز در حاشيه كوچه دارد كه به اجاره داده شده و اين دو، همراه با اجاره مهد، منابع درآمدي محسوب ميشوند، اما با تمام اينها، آقاي موسوي از مشكلات مالي حرف ميزند: ما در تلاشيم كه ظاهر و نماي مسجد را تكميل كنيم، ولی بودجهاي نداريم. مسجد هنوز گلدسته ندارد و گنبدش فقط ايزوگام شده است؛ با برآورد هزينهاي كه كردهايم، به مبلغ بسيار زیادی نياز داريم.
اين درحالي است كه در پرداخت قبضها هم مشكل داريم. بهخاطر داشتن همين دو مغازه داخل كوچه، قبضهاي آب و برق را با ما با قيمت تجاري حساب ميكنند كه البته بهتازگي متوجه اين موضوع شدهايم. براي رفع اين مشكل بايد انشعابات را جدا كنيم كه در اين مورد هم با مسائلی روبهرو بودهایم. ما براي جداكردن انشعاب آب، احتياج به پروانه آسفالتشكافي داشتيم كه پس از پشت سر گذاشتن مشكلات فراوان و در پی همراهی یکی از مسئولان شهری توانستيم آن را بگيريم.
او قبض گاز پنجميليوني را نشانمان ميدهد كه هفتنوبت معوق مانده و بايد حالا بهصورت اقساط پرداخت شود و اضافه مي كند: براي تأمين هزينههاي نماي بيرون، پذيراي كمك هر نهادی هستيم تا بتوانيم ظاهر مسجد را نيز از اين وضع دربياوريم و آراسته كنيم.
چند آجراختصاصي
در پایان گفتوگو دل میدهیم به شنیدن خاطرهای که در ذهن سید جاخوش کرده است: سال ۸۲ بود که یک روز خانمی را جلوی مسجد دیدم. بعد از احوالپرسی گفت: «شوهرم سرطان دارد و پزشکان جوابش کردهاند، دو شب پیش او را پشت پنجره حرم بردم و متوسل به امامرضا (ع) شدم.
کسی در خواب به شوهرم اشاره کرده است که برای این مسجد نذری بکند تا حاجتش را بگیرد. اما من هیچ پولی برای این نذر ندارم.» به او گفتم که هرچقدر پول همراه داری بده. آن زن هم فقط یک ۲۰۰ تومانی داد.
عضو هیئتامنای مجموعه الامامعلیبنموسیالرضا (ع) بقیه ماجرا را اینطور برایمان تعریف میکند: همان موقع ماشین آجر داشت بارش را خالی میکرد. به راننده گفتم آقا این ۲۰۰ تومانی را بگیر و آجر اختصاصی بیاور. دفعه بعد که ماشین آمد پنج آجر را که داخل یک تور به صورت جداگانه بسته بود، به من داد. یک هفته بعد، آن خانم دوباره آمد و مردی را نشانم داد و گفت: این شوهرم است که حالش خوب شده و دارد سرکار میرود.
*این گزارش یکشنبه، ۱۹ آذر ۹۱ در شماره ۳۳ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

